خوش آمدید
آیدین
برچسبها:
آرتمیس نخستین بانویی که در تاریخ دریانوردی در جایگاه فرمانده دریایی _در سال ۴۸۴ پیش از میلاد با فرمان بسیچ دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان از که سوی خشایار شا هخامنشی ابراز گشته بود_جای گر فت. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست در این نبرد ایران توانست بر آتن چیره شود و آن را بخشی از گستره ی خویش کند. در این نبرد نیروی زمینی ایران ۸۰۰ هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای ۱۲۰۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود.
آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در جنگ سالامین که میان نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت باشنده (حاضر) بود و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. او همیشه مورد ستایش دوست و حتی دشمن بود. او در نبرد سالامین در دشوارترین زمانهای جنگ با دلیری و بی باکی کم مانندی توانست بخشی ازنیروی دریایی ایران را از نابودی رهایی دهد به همین دلیل بود که او به افتخار دریافت فرمان دریا سالاری از سوی خشایار شا رسید. او به خشایار شاه پیشنهاد ازدواج داد که شهریار ایران زمین به شوندهایی (دلایلی) این پیوند را نپذیرفت.
در دهه چهل خورشیدی یک ناو شکن با نام آرتمیس پاسداری از شاخاب (خلیج) پارس را برعهده گرفت.
آرتمیس یا آرتمیز در چم(معنی) راست گفتار بزرگ فرمانده بزرگ نیروی دریایی خشایارشا در جنگ یونانیان بود که با خردمندی و کارآمدی بی همتای وی نیروی دریایی و رزمناوهای تریوم و سدها (صدها) ناو نبرد و ناو ناوچه را رهبری کرد و با فرماندهی درست و بایسته خویش سپاه یونان را در هم شکست. این زن فرمانده از رایزنان جنگی خشایارشا نیز بود.ارتمیس چهره ای شگفت انگیز در تاریخ ایران باستان است و شاید گزافه نگفته باشیم در تاریخ سر تا سر جهان میباشد ..او نخستین بانویی است که در جایگاه فرماندهی نیرومند ترین نیروی دریایی جهان و هموند (عضو) شورای عالی دفاعی و وزارت جنگ و وزارت دفاع هخامنشیان و همچنین فرماندهی سپاه باختری (غربی) ایران جای گرفته در کاریه انجام خویشکاری (وظیفه) میکرد . این بانو در سال 480 پیش از میلاد با پنج رزمناو سنگین تریوم و هشت هزار سپاهی پیاده برگرفته از هشت هنگ و دو گردان ششسد تنه (نفره) از نیروهای زبده گارد جاویدان که توسط خشاریارشاه برای پاسداری از بانو ارتمیس گسیل شده بودند در جنگ سالامیس باشندگی (شرکت) نمود.
وی را از سویی یونانی میدانیم و از سویی خشن ترین دشمن یونانیان! و از سویی دلاور ترین فرمانده ایرانی که همراه با اینکه یونانیان را شکست گرانی داد، نیروی دریایی فنیقیه را که از نبرد فرار میکردند و در خطوط دفاعی ایران شکافی درون کرده بودند را دنبال نمود و همراه با زیر آب نمودن ناوگان فنیقی ناوگان یونانی را که در شکاف نفوذ کرده بود و خواستار تازش از پشت به ناوگان ایران را داشت شکست بسیار ارزنده و سختی داد. با این همه هنوز چهره این بانو پر رمزو راز مانده است. هرچند که پس از شناخت فرمانروایی هخامنشیان و چگونگی اداره ارتش و ساتراپیهای ان این پرسش ها خود بخود از میان می روند .ایران در دوران هخامنشی گستره ای فراوان یافته بود و یکی از ساتراپهای (ایالتهای) ارزشمند در مرز با یونان کاریه به مرکزیت هالیکار ناسوس بود این ساتراپ شاهانش خود را ایرانی میدانستند و هرگز زیر بار یونان نرفتند ولی مردمان شهر بیشتر بازرگانان و کشاورزان کوچیده (مهاجر) یونانی بودند .
نامداری ارتمیس در همه دوران ها دنباله داشت و اط این روی در دوره ساسانی و اسلامی نام بسیاری از دختران دربار هرچند فرمانروایان سلجوقی ارتمیس بود و شاهان میهن دوست همچون ملکشاه سلجوقی جلال الدین خوارزم و شاه عباس او را بسیار دوست می داشتند. و پیش از اسلام نیز که گفتنش نیاز نیست که چه بسا نام بسیاری از دختران ایرانی ارتمیس بود .ملکه ارتمیس در سال 480 پیش از میلاد با سیسد فرمانده و ناوران مشهور ایرانی در نبرد سالامیس و ترموپیل باشنده بود و چون تنها زن فرمانده ارتش ایران در گستره ی جنگ بود و ایرانیان بیننده ی دلاوری بانوی زیبای ارتش خویش بودند به جوش و خروش درامده و دلیرانه میجنگیدند تا مبادا به بانو زیان و زخم رسد. به ویژه دو گردان پاسدارنده ی جان بانو که از سپاه جاویدان بودند انچنان دلاوری کردندکه ملکه نیز شگفت زده گشته بود. و این دلاوری شوند دوست داشتنی بودن وی تا زمان امروز نیز گشته است.
شوربختانه بیشتر آگاهی های ما از وی از هرودوت است؛ مردی از خاندان کوچندگان (مهاجرین) که دشمن نخست خاندان لیگدامیش خاندان بانو ارتمیس بود و از برای آنکه دوست دار ایرانیان نبود و با آنها دشمنی می ورزید به دست همین خاندان به یونان فرستاده (تبعید...) شد. هر چند هرودوت اندیشه ضد ایرانی داشت و گاهی سخنانش بر ضد بانو است اما وی نیز نتوانسته سخنان نیشداری بر بانوی ببندد و در جایی از زیبای و دلاوری بانو سخن گفته و گاهی نیز با سخنان نیش دار او را بدنام کرده.
ارتمیس افزون بر دلیری و زیبایی دارای دانش بسیار در زمینه ی جنگ بود. به ویژه در زمینه نبرد ناوگانهای جنگی و به باور تیمستوکل زمامدار اتنی دشمن ایران (در هنگام لشکر کشی خشایار شاه)؛ ارتمیس یکی از برجسته ترین دریا سالاران جهان بوده که دشمن دیرینه یونانیان بوده و به اندازه ای که یونانیان از وی میترسیدند از دیگر فرماندهان ایرانی نمیترسیدند!
برچسبها:
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند .
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .
اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.
البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .
مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم .
چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود .
و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما .
به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست .
چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.
کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ، به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی .
- توجه کنید : همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال ، بعنوان کانال سوئز توسط اروپایی ها ساخته شد .
و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند .
ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.
هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،
اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ، پس مردم و خود تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند،
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود .
در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .
عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت ، برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت .
ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .
برچسبها:

هشت سال بعد از نمایش فیلم جنجالی «300» ساخته «زاک اسنایدر» درباره نبرد ترموپیل بین ایران و یونان، که حاوی رویدادهای تاریخی کاملا تحریف شده بود و تصویری غیرانسانی از پادشاه هخامنشی و سپاه ایران به نمایش گذاشته بود، اینک هالیوود، قسمت دوم این فیلم را با نام «سیصد: ظهور یک امپراتوری»، به صورت سه بعدی روانه سینماهای جهان کرده است که نه تنها با انتقادات فراوان ایرانیان همراه بوده است بلکه بسیاری از تاریخدانان و منتقدین سینمایی غرب نیز از میزان تحریفات تاریخی این فیلم شگفتزده شدهاند.
«300: ظهور یک امپراتوری»، همانند قسمت قبلی آن یک فانتزی و حماسی جنگی است که هالیوود بر اساس کتاب مصور منتشر نشدهای با عنوان «خشایارشا» نوشته «فرانک میلر» (نویسنده قسمت اول فیلم 300) ساخته است و درباره جنگ های دریایی معروف آرتمیسیوم و سالامیس است که بعد از پیروزی سپاه ایران در ترموپیل و فتح آتن، بین سپاه خشایارشا به فرماندهی آرتمیس و سپاه یونان به فرماندهی تمیستوکل درگرفت.
این فیلم، ابتدا «300: نبرد آرتمیسیوم» نام داشت اما در سپتامبر 2012 به «300: ظهور یک امپراتوری» تغییر نام داد و «زک اسنایدر» که فیلم «300» کارگردانی کرده بود، در این فیلم به عنوان تهیه کننده و نویسنده فیلمنامه همکاری کرده و« نوام مورو»کارگردانی قسمت دوم آن را به عهده داشته است.
اما مهمترین نکته در اینجا این است که این فیلم مانند قسمت اول حاوی تحریف ها و جعلهای آشکار تاریخی است.
مهم ترین دروغ تاریخی این فیلم مربوط به جنگ ماراتن و کشته شدن داریوش بزرگ در این جنگ با تیری اعجاب انگیز (به تعبیر پروفسور پل راتلج) است که از کمان تمیستوکل رها می شود. به اعتقاد پل راتلج، استاد دانشگاه کمبریج داریوش بزرگ و پسرش خشایارشاه اصلا در این جنگ شرکت نداشته اند بلکه فرمانده سپاه ایران در این جنگ، داتیس (وارتافرن)، برادرزاده داریوش بزرگ بوده است.
مهم ترین دروغ تاریخی این فیلم مربوط به جنگ ماراتن و کشته شدن داریوش بزرگ در این جنگ با تیری اعجاب انگیز (به تعبیر پروفسور پل راتلج) است که از کمان تمیستوکل رها می شود. به اعتقاد پل راتلج، استاد دانشگاه کمبریج داریوش بزرگ و پسرش خشایارشاه اصلا در این جنگ شرکت نداشته اند
به علاوه داریوش بزرگ، 4 سال بعد از نبرد ماراتن یعنی در سال 486 قبل از میلاد، در حالی که داشت خود را برای جنگ های دیگری علیه یونان آماده می کرد، درگذشت.
به روایت هرودت، آرتمیس یکم، ملکه کاریا، در شهر هالیکارناس، (که در آن زمان از اسپارتی های امپراتوری هخامنشی بود) به دنیا آمد و پس از مرگ شوهرش بر تخت شاهی نشست. او یکی از فرماندهان نیروی دریایی و از رایزنان جنگی خشایارشا بود و در تاریخ از او به عنوان نخستین زنی که در سمت فرماندهی نیرومندترین نیروی دریایی جهان خدمت می کرد، یاد می شود.
تحریف تاریخی بزرگ دیگر این فیلم در مورد آرتمیس است. آرتمیسی که در این فیلم تصویر شده و «اوا گرین» نقش او را بازی می کند، هیچ شباهتی با چهره این فرمانده زن شجاع در روایت های تاریخی آن ندارد.
تحریف تاریخی دیگر این فیلم، مرگ آرتمیس در نبرد سالامیس به دست تمیستوکل است، در حالی که به روایت هرودت، او از این جنگ، جان سالم به در می برد.

از سوی دیگر خشایارشایی که در این فیلم تصویر شده، با آن شمایل برهنه و زنجیرها و حلقه های دور گردن و آرایش چهره اش، هیچ شباهتی به پادشاه مقتدر بزرگترین امپراتوری جهان در آن عصر ندارد. تغییر ماهیت او به موجودی فراطبیعی(انسان-خدا)، بعد از غسل کردن در درون حوضچهای در یک غار، نیز روایتی کاملا تخیلی و مغایر با تاریخ است.
فیلم «300: ظهور یک امپراتوری» نتوانسته نظر اغلب منتقدان سرشناس سینمایی را جلب کند. بسیاری از آنها شخصیت پردازی ضعیف، بازی های بد و عدم پایبندی به تاریخ را از نقاط ضعف اساسی این فیلم دانستند.
«تاد مک کارتی»، منتقد هالیوود ریپورتر، در نقدی منفی و طعنه آمیز علیه آن نوشت: با این که «جرارد باتلر» بعد از فیلم «300» در 17 فیلم متوسط بازی کرد اما با این حال، غیبت او در این فیلم به شدت حس می شود.
«جیمز روچی» از سایت سینمایی «فیلم دات کام»، صفر امتیاز به فیلم داد و آن را یک جوک سه بعدی دانست.
تام لانگ از «دیترویت نیوز» نیز آن را یک حمام خون و نه چیزی بیشتر خواند. «جیمز براردینلی» نیز از «ریل ویووز» نیز معتقد است فقدان خلاقیت در این فیلم منجر به نارضایتی بنیادی از آن شده است.
اسکات بولس از «یو اس اِی تودِی» نیز در نقد ای فیلم نوشت: برای کسی که در این فیلم دنبال مفهوم فیلمنامه می گردد، «300» مثل اسب ترواست. باورپذیری و معقول بودن را فراموش کنید.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
برچسبها:
برچسبها:
كوروش يا اسكندر.كدام ذوالقَرنَین است؟
ذوالقَرنَین واژهای است عربی به معنی دارنده دو شاخ، دو سده یا صاحب دویست سال. ذوالقرنین یکی از شخصیتهای قرآن و کتاب مقدس است. بر اساس قرآن، ذوالقرنين، سه لشكر كشي مهم داشت نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام منطقه اي كه در آن يك تنگه كوهستاني وجود داشت، او مرد مومن و موحد و مهرباني بود واز طريق عدل و داد منحرف نمي شد و به همين جهت مشمول لطف خدا بود، او يار نیكوكاران و دشمن ستمگران و ظالمان بود و به مال و ثروت دنيا علاقه اي نداشت، او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز، او سازنده سدی بود، كه در آن به جاي آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شده است و هدف او از ساختن اين سد كمك به گروهي مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.
داستان ذوالقرنین در قرآن
داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این شرح آمده است:
و از تو در باره ذو القرنين مىپرسند. بگو: براى شما از او چيزى مىخوانم. (83) ما او را در زمين مكانت داديم و راه رسيدن به هر چيزى را به او نشان داديم. (84) او نيز راه را پى گرفت. (85) تا به غروبگاه خورشيد رسيد. ديد كه در چشمهاى گِلآلود و سياه غروب مىكند و در آنجا مردمى يافت. گفتيم: اى ذو القرنين، مىخواهى عقوبتشان كن و مىخواهى با آنها به نيكى رفتار كن. (86) گفت: اما هر كس كه ستم كند ما عقوبتش خواهيم كرد. آن گاه او را نزد پروردگارش مىبرند تا او نيز به سختى عذابش كند. (87) و اما هر كس كه ايمان آورد و كارهاى شايسته كند، اجرى نيكو دارد. و در باره او فرمانهاى آسان خواهيم راند. (88) باز هم راه را پى گرفت. (89) تا به مكان برآمدن آفتاب رسيد. ديد بر قومى طلوع مىكند كه غير از پرتو آن برايشان هيچ پوششى قرار ندادهايم. (90) چنين بود. و ما بر احوال او احاطه داريم. (91) باز هم راه را پى گرفت. (92) تا به ميان دو كوه رسيد. در پس آن دو كوه مردمى را ديد كه گويى هيچ سخنى را نمىفهمند. (93) گفتند: اى ذو القرنين، يأجوج و مأجوج در زمين فساد مىكنند. مىخواهى خراجى بر خود مقرر كنيم تا تو ميان ما و آنها سدى برآورى؟ (94) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانايى داده است بهتر است. مرا به نيروى خويش مدد كنيد، تا ميان شما و آنها سدى برآورم. (95) براى من تكههاى آهن بياوريد. چون ميان آن دو كوه انباشته شد، گفت: بدميد. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بياوريد تا بر آن ريزم. (96) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ كنند. (97) گفت: اين رحمتى بود از جانب پروردگار من و چون وعده پروردگار من در رسد، آن را زير و زبر كند و وعده پروردگار من راست است. (98)
ذوالقرنین در احادیث اسلامی
در برخی احادیث اسلامی ذوالقرنین پیامبر و پادشاه شرق و غرب معرفی شده است. در کتاب نصایح چنین آمده است:
خداوند هيچ پيغمبرى را پادشاهى نداد به جز چهار تن(بعد از حضرت نوح): ذوالقرنين- كه نامش عياش بود- داود، سليمان و يوسف؛ ذوالقرنين بر شرق و غرب حكومت كرد...
همچنین در احادیث اسلامی از مسجد ذوالقرنین نیز یاد شده است. مسجد و ساختمان بزرگی که درازای آن ۴۰۰ ذراع بوده، که در ساختمان آن از تختههای چوب و مس و الواح مسین استفاده شده است. درازاى هر تخته چوب ۲۲۴ ذراع و فاصله دو ديوار ۲۰۰ ذراع و بلندى ديوارها ۲۲ ذراع گفته شده است. و مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت سد ذوالقرنین را "پايان شرقى سرزمين ترك" خوانده است.
وجود داستان پیش از اسلام
تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشتهاند که گفته شده است بیشتر اهل کتاب بودند، و این نکته از متن چند آیه با جمله «یسئلونک عن ذی القرنین» و «قلنا یا ذا القرنین» و «قالوا یا ذی القرنین» به خوبی مشخص میشود، این داستان از پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر یا برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند. (یهودیان چنین پرسشهایی را درباره ماجرای خضراصحاب کهف نیز پرسیده اند)
مشخصات ذوالقرنين
ذوالقرنين داراى مشخصاتی بود، از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره کرد:
* او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.
* خداوند اسباب پيروزي ها را در اختيار او قرار داد.
* او سـه لشگركشى مهم داشت : نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى كه در آنجا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، و در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد.
* خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسانها و عذاب و پاداش به آنها را به او داده بود.
* او مرد مؤ من و موحد و مهربانى بود، و از طريق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.
* او يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنيا علاقه اى نداشت .
* او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز.
* او سـازنده سدى است كه در آن از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد تحت الشـعـاع ايـن فـلزات بـود) و هـدف او از سـاخـتـن ايـن سـد كـمـك بـه گـروهـى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.
* او از کسانی بوده که خداوند خیر دنیا وآخرت رابه او عطا کرد. خیر دنیادرسلطنت و قدرت واختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت ، برای اینکه او به گسترش داد و اقامه حق و به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر درآدمیان عمل میکرد.
* چنین بر میآید که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید میشد، و به او کمک میکرد.
* اما از قرآن چيزى كـه صريحا دلالت كند او پيامبر بـوده استفاده نمى شود هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد. از بـسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر و ائمه نقل شده نيز مى خوانيم: او پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود.
* به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود(به این مفهوم که با آنها جنگید و آنها را شکست داد).
* سدی که بر روی قوم یاجوج و ماجوج بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیدهاست، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه گفتیم در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بودهاند به گونه یک دیوار دنباله دار در آوردهاست. و در سدی که ساخته پارههای آهن و قطر يعنى (مس گدازشده)به کار رفته است.
گمانه زنیها در مورد کیستی ذوالقرنین
برخی از مفسران و تاریخدانان از آن میان ابوالکلام آزاد متفکر هندوستانی در کتاب ذو القرنین یا کوروش کبیر و شماری از مفسرین معاصر مانند مودودی، علامه طباطبایی صاحب المیزان و مکارم شیرازی و سلطان حسین و نورعلی تابنده گنابادی حکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در قران و تاریخها و داستانها آمدهاست با منش تاریخی کوروش بزرگ همسویی دارد.
برخی دیگر او را همان اسکندر مقدونی دانستهاند، و برخی منابع دیگر ذوالقرنین را از ملوک یمن ذکر کردهاند.[۸]
* در کتاب روح المعانی چنین آمدهاست که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده. از سوی دیگر در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و شرق را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربی سیاست نامیدند(؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده. و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ» میشود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، و یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او به طوری که در روضة الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، و یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحت الشعاع قرار داد. اشکال این گفتار این است که تاریخ بدان اعتراف ندارد.
* بعضی دیگر گفتهاند: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است
که در زبانها نامی است، و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست. و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر (ع) نقل شده، و داستان عقبة بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده. و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین، مانند معاذ بن جبل - به نقل گردهمایی البیان - و قتاده - به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کردهاند. و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف میکند او را به نام اسکندر ذوالقرنین مینامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری و پافشاری دارد. و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت میکند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش میماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت. آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قطبیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود. اشکالی که در این قول است این است که: «اولا اینکه گفت پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است» قبول نداریم، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ، پادشاهان دیگری را سراغ میدهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبودهاست. و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند، و بلکه آنها را انکار میکند. برای نمونه قرآن کریم چنین میفرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و خلاصه دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبودهاست، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است. و نیز قرآن کریم فرموده ((ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا میکرده» و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشتهاست. و سوم در هیچ یک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد. و در کتاب «البدایة و النهایه» در باره ذوالقرنین گفته: اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بودهاست. و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بودهاست. (آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم میرساند و میگوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده. و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس را ذلیل، و سرزمینشان را لگدکوب نمودهاست. در دنباله کلامش میگوید: این مطالب را بدان جهت خاطرنشان کردیم که بیشتر مردم گمان کردهاند که این دو نام یک مسمی داشته، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده، و همان که قرآن نام میبرد همان کسی بوده که ارسطاطالیس وزارتش را داشتهاست، و از همین راه به خطاهای بسیاری دچار شدهاند. آری اسکندر نخست، مردی مؤ من و درستکار و پادشاهی دادگر بوده و وزیرش خضر بودهاست، که به طوری که پیشتر بازگو کردیم خود یکی از پیامبران بوده. و ولی دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده، و میان دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بودهاست، پس این کجا و آن کجا؟ نه بهم شبیهند، و نه با هم برابر، مگر کسی بسیار کودن باشد که میان این دو اشتباه کند. در این سخن به کلامی که پیشترها از فخر رازی نقل کردیم کنایه میزند دقت نماید سپس به کتاب او آنجا که سرگذشت ذوالقرنین را بازگو میکند مراجعه نماید، خواهد دید که این آقا هم خطائی که مرتکب شده کمتر از خطای فخر رازی نیست، برای اینکه در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمیشود که دو هزار سال پیش از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط باختر تا اقصای خاور و جهت شمال سلطنت کرده باشد، و سدی ساخته باشد و مردی مؤ من درستکار و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر بوده باشد و در درخواست آب حیات به تاریکی رفته باشد، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن.اصلاً در دوره صدر اسلام هیچگونه اطلاعی از اسکندر در میان اعراب وجود نداشتهاست اسکندر شخصیتی است که در قرون بعد و پس از ترجمه متون لاتین به عربی وارد ادبیات عرب شدهاست.
* جمعی از تاریخدانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم»و دیگران، گفتهاند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت میکرده. آنگاه در نام او اختلاف کردهاند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد نخست تبابعه اش دانسته، و این همان کسی بوده که در محلی به نام بئر سبع به سود ابراهیم دستور کرد. یکی دیگر گفته: تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبایعه و فرزند حسان الاقرن، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بودهاست. بعضی هم گفتهاند نامش «شمر یرعش» بودهاست. البته در برخی از سرودههای حمیریها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده. از آن میان در کتاب «البدایة و النهایة» نقل شده که ابن هشام این شعر اعشی را خوانده و انشاد کردهاست: و الصعب ذوالقرنین اصبح ثاویابالجنوفی جدث اشم مقیماو در بحث روایتی پیشین گذشت که عثمان بن ابی الحاضر برای ابن عباس این سرودههای را انشاد کرد: قد کان ذوالقرنین جدی بی گمان ملکا تدین له الملوک و تحشدو دو بیت دیگر که برگردان اش نیز گذشت. مقریزی در کتاب «الخطط» خود میگوید: بدان که پژوهش علمای اخبار به اینجا منتهی شده که ذوالقرنین که قرآن کریم نامش را برده و فرموده: «و یسالونک عن ذی القرنین...» مردی عرب بوده که در سرودههای عرب نامش بسیار آمدهاست، و نام اصلی اش صعب بن ذی مرائد فرزند حارث رائش، فرزند همال ذی سدد، فرزند عاد ذی منح، فرزند عار ملطاط، فرزند سکسک، فرزند وائل، فرزند حمیر، فرزند سبا، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان، فرزند هود، فرزند رهگذر، فرزند شالح، فرزند أ رفخشد، فرزند سام، فرزند نوح بودهاست. و او پادشاهی از شاهان حمیر است که همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم نامیده شدهاند. و ذوالقرنین تبعی بوده صاحب تاج، و چون به سلطنت رسید نخست تجبر پیشه کرده و سرانجام برای خدا فروتنی کرده با خضر دوست شد. و کسی که گمان کرده ذوالقرنین همان اسکندر پسر فیلبس است اشتباه کرده، برای اینکه واژه «ذو» عربی است و ذوالقرنین از لقبهای عرب برای پادشاهان یمن است، و اسکندر لفظی است رومی و یونانی. ابو جعفر طبری گفته: خضر در روزهای فریدون پسر ضحاک بوده البته این دیدگاه عموم علمای اهل کتاب است، ولی بعضی گفتهاند در روزهای موسی بن عمران، و بعضی دیگر گفتهاند در سرآغاز لشکر ذوالقرنین بزرگ که در زمان ابراهیم خلیل () بوده قرار داشتهاست. و این خضر در سفرهایش با ذوالقرنین به چشمه حیات برخورده و از آن نوشیدهاست، و به ذوالقرنین اطلاع نداده. از همراهان ذوالقرنین نیز کسی خبردار نشد، برآیند اینکه تنها خضر جاودان شد، و او به باور علمای اهل کتاب همین الا ن نیز زندهاست. ولی دیگران گفتهاند: ذو القرنینی که در عهد ابراهیم () بوده همان فریدون پسر ضحاک بوده، و خضر در سرآغاز لشکر او بودهاست. ابو محمد عبد الملک بن هشام در کتاب تیجان که در معرفت ملوک زمان نوشته بعد ازذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفتهاست: ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفتهاست: وی تبعی بوده دارای تاج. در آغاز سلطنت ستمگری کرد و در پایان فروتنی پیشه گرفت، و در بیت المقدس به خضر برخورده با او به مشارق زمین و مغارب آن سفر کرد و همانگونه که خدای تعالی فرموده همه رقم اسباب سلطنت برایش فراهم شد و سد یاجوج و ماجوج را بنا نهاد و در پایان در عراق از جهان رفت. و ولی اسکندر، یونانی بوده و او را اسکندر مقدونی میگفتند، و مجدونی اش نیز خواندهاند، از ابن عباس پرسیدند ذوالقرنین از چه نژاد و آب خاکی بوده؟ گفت: از حمیر بود و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و او همان است که خدایش در زمین مکنت داده و از هر سببی به وی ارزانی داشت، و او به دو سده آفتاب و به رأس زمین رسید و سدی بر یاجوج و ماجوج ساخت. بعضی به او گفتند: پس اسکندر چه کسی بوده؟ گفت: او مردی حکیم و درستکار از اهل روم بود که بر کناره دریا در آفریقا مناری ساخت و سرزمین رومه را گرفته به دریای عرب آمد و در آن دیار آثار بسیاری از کارگاهها و شهرها بنا نهاد. از کعب الاحبار پرسیدند که ذوالقرنین که بوده؟ گفت: قول درست نزد ما که از احبار و یشینیان خود شنیدهایم این است که وی از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و ولی اسکندر از یونان و از دودمان عیصو فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده. و رجال اسکندر، زمان مسیح را درک کردند که از آن میان ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بودهاند. و همدانی در کتاب انساب گفته: کهلان بن سبا صاحب فرزندی شد به نام زید، و زید پدر عریب و مالک و غالب و عمیکرب بودهاست. هیثم گفته: عمیکرب فرزند سبا برادر حمیر و کهلان بود. عمیکرب صاحب دو فرزند به نام ابو مالک فدرحا و مهیلیل گردید و غالب دارای فرزندی به نام جنادة بن غالب شد که پس از مهیلیل بن عمیکرب بن سبا سلطنت یافت. و عریب صاحب فرزندی به نام عمرو شد و عمرو هم دارای زید و همیسع گشت که ابا الصعب کنیه داشت. و این ابا الصعب همان ذوالقرنین نخست است، همدانی سپس میگوید: (علمای همدان میگویند: ذوالقرنین اسمش صعب بن مالک بن حارث الاعلی فرزند ربیعة بن الحیار بن مالک، و در باره ذوالقرنین گفتههای زیادی هست. و این کلامی است فراگیر، و از آن بهره گیری میشود که نخست فرنام ذوالقرنین مختص به شخص مورد بحث نبوده بلکه پادشاهانی چند از ملوک حمیر به این نام ملقب بودهاند، ذوالقرنین نخست، و ذو القرنینهای دیگر. و دوم ذوالقرنین نخست آن کسی بوده که سد یاجوج و ماجوج را پیش از اسکندر مقدونی به چند سده بنا نهاده و معاصر با ابراهیم خلیل () و یا پس از او بوده - و مقتضای آنچه ابن هشام آورده که وی خضر را در بیت المقدس زیارت کرده همین است که وی پس از او بود، چون بیت المقدس چند سده پس از ابراهیم () و در زمان داوود و سلیمان ساخته شد - پس به هر روی ذوالقرنین هم پیش از اسکندر بوده. افزون بر اینکه تاریخ حمیر تاریخی مبهم است. و اینکه اگر او عرب بود بی گمان باید اطلاعات کامل تری از او در زمان پیامبر وجود میداشت بنا بر آنچه مقریزی آورده گفتار در دو جهت باقی میماند. یکی اینکه این ذوالقرنین که تبع حمیری است سدی که ساخته در کجا است ؟. دوم اینکه آن امت مفسد در زمین که سد برای جلوگیری از تباهی آنها ساخته شده چه امتی بوده اند؟ و آیا این سد یکی از همان سدهای ساخته شده در یمن، و یا پیرامون یمن، از قبیل سد مارب است یا نه؟ چون سدهایی که در آن نواحی ساخته شده برای اندوخته ساختن آب برای آشامیدن، و یا کشاورزی بودهاست، نه برای جلوگیری از کسی. افزون بر اینکه در هیچ یک آنها تکههای آهن و مس گداخته به کار نرفته، در حالی که قرآن سد ذوالقرنین را اینچنین معرفی نموده. و آیا در یمن و حوالی آن امتی بوده که بر مردم هجوم برده باشند، با اینکه همسایگان یمن به جز همانند قبط و آشور و کلدان و... کسی نبوده، و آنها نیز همه ملتهایی متمدن بودهاند ؟. یکی از بزرگان و پژوهشگران معاصر ما این قول را تایید کرده، و آن را چنین توجیه میکند: ذوالقرنین یادشده در قرآن صدها سال پیش از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک درستکار، از پیروان اذواء از ملوک یمن بوده، و از عادت این تیره این بوده که خود را با واژه «ذی» فرنام میدادند، برای نمونه میگفتند: ذی همدان، و یا ذی غمدان، و یا ذی المنار، و ذی الاذغار و ذی یزن و همانند آن. و این ذوالقرنین مردی مسلمان، موحد، دادگر، نیکو سیرت، قوی، و دارای هیبت و شکوه بوده، و با لشکری بسیار انبوه به طرف باختر رفته، نخست بر مصر و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده تا به کناره اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عینی حمئة و یا حامیه فرو میرود. سپس از آنجا رو به خاور نهاده، و در راه خود آفریقا را بنا نهاده. مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت. و همچنان سیر خود را ادامه داده تا به شبه جزیره و صحراهای آسیای وسطی رسیده، و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا میان آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود.
تطابق ذوالقرنين با کوروش کبير
مورخيني که ادعا دارند ذوالقرنين همان کوروش کبير است دلايل عمده زیر را مطرح مي کنند:
ارتباط کوروش و دوشاخ
در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر مرغاب مجسمه اى از كـوروش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است، و كوروش را در صورتى نشان مى دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ هاى قوچ در آن ديده مى شود. ايـن مـجـسـمـه كـه نـمـونـه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند. از تـطـبـيـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ايـن مـجـسـمـه ايـن احـتـمـال در نظر اين مورخين كاملا قوت گرفت كه ناميدن كوروش به ذو القرنين (صـاحـب دو شاخ ) از چه ريشه اى مايه مى گرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگى كورش داراى بـالهـايى هـمـچون بال عقاب است، و به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است. همچنین کوروش دو شاخ گاو را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمههای فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا ماندهاست و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند شاخ قوچ این پیکر میتواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن بدلایل مختلفی اعم از معنی و سیاق آیات قران و دوم تاریخ یونان و ایران، قابل پذیرش بهنظر نمیرسد.در آثار و تندیسهای کشف شده نیز آنچه تا کنون بدست آمده که تاج با شاخ و یا تاج خروس باشد تندیسهای و یا سکههایی است از دوره عیلامی و هخامنشی.
دادگری کوروش
سنگ نوشته هاي نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخين دوران باستان شخصيت و صفاتي از کوروش بيان مي کنند که با ذوالقرنين قرآن کاملا تطابق و سازگاري دارد. سنگ نوشته هاي نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همين دليل از نقل آنها صرف نظر مي کنم و در اين نوشتار بيشتر به نظرات مورخين دوره باستان در مورد کوروش کبير مي پردازم:
هـردوت مـورخ يـونـانـى مـيـنـويـسـد: كـوروش فـرمـان داد تـا سـپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، و هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، و لشگر كوروش فرمان او را اطاعت كردند بطورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند. هرودت در ادامه مي نويسند: كورش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مـهـربـان بـود، و مـانـنـد ديـگـر پـادشـاهـان بـه انـدوخـتـن مال حرص نداشت بـلكـه نـسـبـت بـه كـرم و عـطـا حـريـص بـود، ستمديدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هر چه را متضمن خير بيشتر بود دوست مى داشت.
مـورخ ديـگـر ذى نـوفـن مـى نـويـسـد: كـوروش پـادشـاهي عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوك بـا فضائل حكما در او جمع بود، همتى فائق و وجـودى غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـيـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.
جالب اينكه اين مورخان كه كوروش را اين چنين توصيف كرده اند از تاريخ نويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناء وطن او، بلكه اهل يونان بودند و مى دانيم مردم يونان به نظر دوسـتـى بـه كـوروش نـگـاه نمى كردند، زيرا با فتح ليديا به دست كوروش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت.
انطباق لشکرکشي هاي کوروش با لشکرکشي هاي سه گانه ذوالقرنين
از همه گذشته كوروش سفرهايى به شرق غرب و شمال انجام داد كـه در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاى سه گانه اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى باشد.
نخستين لشکر كشى كوروش به كشور لیدیا كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت، و اين كشور نسبت به مركز حكومت كوروش جنبه غربى داشت. اگر نـقـشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم خواهيم ديد كه قسمت اعـظـم سـاحـل در خـليـجـك هـاى كـوچـك غرق مى شود، مخصوصا در نزديكى ازمير كه خليج صورت چشمهايى به خود مى گيرد. قـرآن مـي گـويـد ذو القـرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گل آلودى فرو ميرود. اين صحنه همان صحنه اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بيننده ) در خليجك هاى ساحلى مشاهده كرد. (بعضي گمان کرده بودند منظور قرآن اين است که خورشيد در گل و لاي غروب مي کند!)
دومين لشکركشى كوروش به جانب شرق بود، چنانكه هردوت مى گويد: اين هجوم شرقى كـوروش بـعـد از فـتـح لیدیا صـورت گـرفـت، مخصوصا طغيان بعضى از قبايل وحشى بيابانى كوروش را به اين حمله واداشت. قرآن لشکرکشي دوم ذوالقرنين را اينطور تشبيه مي کند: (حـتـى اذا بـلغ مـطـلع الشـمـس وجـدهـا تـطـلع عـلى قـوم لم نـجـعـل لهـم مـن دونـهـا سـتـرا) که اشـاره بـه سـفر كوروش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مى كند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابانگرد و صحرانورد بودند.
سومين لشکرکشي کوروش بـه سـوى شمال، به طرف كوههاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هـجـوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آنجا بودند در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد. ايـن تـنـگه در عصر حاضر تنگه داریال ناميده مى شود كه در نقشه هاى موجود ميان ولادى كيوكز و تفلیس نـشان داده مى شود، در همانجا كه تاكنون بازماندههای ديوار آهنى موجود است، اين ديـوار هـمـان سـدى اسـت كـه كـوروش بـنـا نـموده زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنين بيان كرده كاملا بر آن تطبيق مى كند.
منابع : کوروش کبیر یا ذوالقرنین، ابو الكلام آزاد ترجمه : دکتر محمدابراهيم باستانى پاريزى، نشر كورش - تهران
اما در این بین رقابت بین دو نظریه که 1: ذوالقرنین راکوروش میدانند و2: نظریه ای که ذوالقرنین را اسکندر میدانند بیشتر است.
دلایلی که ثابت میکند ذوالقرنین کوروش کبیر نیست...
چیزی که ابوالکلام آزاد را به نوشتن این کتاب(ترجمان القرآن) واداشته منطبق ساختن افکار و روحیه و نشانه حکومت و مسافرتهای ذوالقرنین به کوروش کبیر است در حالیکه آنچه مسلم است این است که ذوالقرنین در 3457 سال پس از هیوط ظاهر شده و کوروش در 559 سال قبل از میلاد یعنی حدود 5013 سال پس از هبوط و به فاصله 2115 سال بعد؛ در حالی که بسیاری از سلاطین و حتی پیغمبران با هم تشابه کامل در فضیلت و اخلاق و روش و تربیّت داشته اند که نمیتوان آن ها را به هم مشتبه ساخت و صرف تشابه دلیل یکی بودن نیست.آنچه مسلم است سلسلۀ هخامنشی شش قرن قبل از میلاد بوده است و آنچه ثابت است ذوالقرنین مورد بحث ما در زمان حضرت خضر (ع) بود و خضر(ع) خاله زاده ی او بود یعنی در عصر لوط و نزدیک زمان حضرت ابراهیم؛ و زمان بعیدی فاصله ی این دو شخصیت است.
دلایلی که ثابت میکند ذوالقرنین اسکندر مقدونی نیست...
1: یادی از اسکندر در عهد عتیق نیست. حال آنکه از کوروش هست.
2: اسکندر موحد و خداپرست نبوده، حال آنکه ذوالقرنین به توصیف قرآن خداشناس و مؤمن بوده است.
3: دیگر اینکه سدی با مشخصات قرآنی که دارای مس و آهن باشد به اسکندر منسوب نیست.
اما قرینه های مؤید نظر مولانا ابوالکلام آزاد ازاین قرار است:
A: کوروش شخصیتی است که در کتاب مقدس یعنی عهد عتیق از او یاد شده است.
B: ذوالقرنین قرآن شخصیتی است که خداوند به او تمکن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است، و این با شخصیت کوروش که بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراطوری بزرگ تاریخ را تأسیس کرده است، توافق دارد.
C: ذوالقرنین قرآن موحد و خداشناس میباشد، و کوروش هم خداشناس و یکتا پرست بوده است.
D: ذوالقرنین اولین بار سفر یا لشکر کشی به سمت مغرب یا غرب داشته است و این با لشکر کشی کوروش به غرب ایران و شکست کروزس پادشاه لیدیا و تسلّط بر آن سرزمین انطباق دارد.
E: ذوالقرنین فرآن با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی «سکا» که به یک تعبیر همان یاجوج و ماجوج میباشند انطباق دارد. مولانا ابوالکلام آزاد این اقوام وحشی تجاوزگر را اقوامی دانسته اند که در هر منطقه به نامی خوانده شده اند؛ از جمله در نزد یونانیان (لیت) و در نزد اروپاییان (میگر) یا (مجار) و در آسیا تاتار نامیده اند. همچنین به «گومر و ماگوگ» «گاگ و ماگاگ»، «بادی و یادان» و «منغولی و یواشی» نیز یاد شده اند.
چرا ذوالقرنین را به این نام میخوانند؟
در اینکه چرا ذوالقرنین را به این نام میخوانند وجوهی نوشته اند:
1: دو قرن زندگی کرد و مردم دو قرن و دونسل منقرض شدند و او باقی ماند.
2: یک بار ضربتی به طرف راست سر او خورد در گذشت و باز زنده شد. این است که در سرش دو شاخ و یا دو طرف سر مانند شاخ بلندی، بود که از این جهت وی را ذوالقرنین گفته اند. همچنین از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که«....او هم قوم خود را به راه راست هدایت و به یگانگی دعوت میکرد و آنقوم او را دو مرتبه ضربت زدند که بدین جهت او را ذوالقرنین گفته اند....»
3: وجه تسمیه دیگر این است که در تاج سلطنتش دو شاخ بود.
4: آنکه دو قرن یعنی دو طرف، شرق و غرب دنیا را گرفت و سلطنت کرد و سیر و تماشا کرد.
5: آنکه دو گیسو در جانب سرش بود.
برچسبها:
این مطلب براتون چند آهنگ بسیار زیبا با موضوع ملی – حماسی قرار دادم. این آهنگ ها بارها از صدا وسیما پخش شده اند. تنها کافیست روی عنوان آهنگ کلیک کنید تا دانلود با لینک مستقیم انجام شود.
دانلود آهنگ ایران ای سرای امید
دانلود آهنگ ایران ایران (در روح و جان من می مانی ای وطن)
دانلود آهنگ آمریکا، آمریکا مرگ به نیرنگ تو – خون جوانان می چکد از جنگ تو
دانلود آهنگ ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس چه سفرها کرده ایم
دانلود آهنگ وطنم پاره تنم ای زادگاه و میهنم
دانلود آهنگ سرزمین بیکران
دانلود آهنگ یار دبستانی
دانلود سرود سرفراز باشی میهن من
دانلود آهنگ وطن یعنی همه آب و همه خاک
دانلود آهنگ وطنم وطنم وطنم
دانلود ای ایران ای مرز پر گوهر
برچسبها:
دولت های بزرگ دنیای قدیم که از چهار هزار سال قبل شکل گرفته بودند بیشترین تمرکز را در بین النهرین یا عراق کنونی داشتند.این دولت های اکثرا قدرتمند،ثروتمند و بعضا جنگجو مانند قوم آشور بودند.
اقوام بین النهرین در زمانی که در اوج اقتدار بودند اقوام شرقی مستقر در ایران کنونی،اقوام خاور نزدیک و مصری ها را نیز تحت فرمان داشتند اما منابع تاریخی نشان می دهد که قدرت گرفتن مادها در شرق قدرت آنها را تحت الشعاع قرار داد.از طرف دیگر اقوام قدرتمندی در جنوب اروپا در حال قدرت گرفتن بودند،مضافا آنکه تضاد شدید منافع این اقوام با یکدیگر آنها را مجبور به انجام جنگ های بسیار طولانی کرده بود که در آخرین آن"هوخشتر آشور" را از روی زمین محو کرد.البته خیانت بابلیان در سقوط نینوا بی تاثیر نبود.اما برای مردم بین النهرین این پایان ماجرا نبود،هخامنشیان در مرکز ایران قدرت گرفته بودند و اکنون برای تبدیل شدن به یک امپراتوری بزرگ تنها فتح بابل را در بین النهرین را "کم" داشتند.
کورش کبیر طی سالهای 546 ق.م تا 538 ق.م به درجه ای از قدرت رسیده بود که مطمئن شود از نبرد بین النهرین دست خالی باز نمی گردد. در 539 ق.م کورش با ارتشی مجهز و بزرگ از دجله عبور کرد.
بابل به دلیل داشتن برجها و باروهای بسیار بزرگ و مرتفع معروف بود و گمان بسیاری بر این بود که کورش از حمله خود به بابل پشیمان شود."نبوئید" پادشاه بابل،که مردی هنر دوست بود برای مقابله با سپاه کورش پسر خود"بلتسر" را برای مقابله با کورش فرستاد اما "بلتسر" شکست خورد و به سوی بابل عقب نشینی کرد.
فتح بابل در ابتدا غیر ممکن می نمود چرا که مردم بابل در داخل قلعه مرتفع خود قادر به کشت و زرع و مقاومت در برابر مهاجمان بودند و از طرف دیگر نیز وسایل قلعه کوب کورش برای کوبیدن شهر ناتوان بودند.بنابراین کورش از عنصر غافلگیری استفاده کرده و دستور داد تا آب فرات را برگردانند.کم شدن جریان آب فرات سبب شد تا سربازان وی بتوانند از ورودی راه رودخانه به شهر،خود را به داخل بابل برسانند.اینجا بود که حکایت تکراری تاریخ یعنی"غافلگیری مدافعان قلعه"رخ داد.
کورش کبیر پس از فتح بابل دستور عجیبی صادر کرد که برای مردم آن زمان تازگی داشت. او دستور داد که شهر از هرگونه تخریب و تعرض در امان بماند و معابد و گنجینه های شهر حفظ شود.
پایان یک دوران
بابل قبل از سقوط به اوج قدرت رسیده بود.تمام بین النهرین،سوریه،فینیقیه،صحرای سینا،شمال عربستان،فلسطین و اردن امروزی در قلمرو این دولت مقتدر بود.
امپراطوری بابل از غرب با دریای مدیترانه و بحر الاحمر در تلاقی بود.اما سقوط بابل پایان یک دوران بود،پایان دوران حکومت پادشاهان و دولت شهرهای پرقدرت بین النهرین.
بابل سخت جان ترین این قدرتها بود اما سرانجام با قدرت گرفتن امپراتوری ماد که بعدها تبدیل به پادشاهی هخامنشی شد، تمدنهای بین النهرین قدرت سیاسی و نظامی خود را از دست دادند.
ارزش فتح بابل به دست کورش از نقطه نظر ژئوپولتیکی بود.این پیروزی سبب شد تا 900 سال ایران نگرانی از بابت قدرتهای بین النهرینی نداشته باشد حال آنکه کورش می دانست، بابل تا زمانی که مستقل بماند،می تواند تهدید کننده فلات ایران باشد بنابراین تا حمله اعراب در 650 میلادی ایران فرصت داشت که امپراطوری خود را توسعه دهد
برچسبها:
Rome Total War Alexander+Barbarian : شاید بتوان گفت که یکی از بهترین بازی استراتژیک منتشر شده تا کنون بازی Rome Total War می باشد. وقت آن است که نژادی برای خود انتخاب کنید و جهان را تصرف کنید. در این بازی شما باید شهر خود را توسعه بخشید و امکانات آن را افزایش دهید تا سربازان و سلاح هایی قوی در اختیار داشته باشید. می توانید با ایالت هایی صلح کنید ، جنگ کنید ، متحد شوید و یا حتی به آن ها رشوه دهید. این بازی از همه نظر می تواند حس پادشاه بودن را به شما منتقل کند و شما را ساعت ها مشغول خود کند. همین ویژگی ها باعث شده است که این بازی یکی از بهترین بازی های استراتژیک منتشر شده تا به حال محسوب شود. این بازی دارای دو ورژن اضافه شده به نام های Alexander و Barbarian می باشد که هر یک دارای ویژگی های منحصر به فرد و داستانی جذاب هستند..که هم اینک میتوانید از دلتافوکس رایگان دانلود نمایید..
توجه: فرمت هر دو بازی .cue هست که پس از استخراج درون فایلها خواهید یافت.این فایل را درون نرم افزار دیامون تولز یا نرم افزارهای مجازی ساز مونت و بازی را نصب نمایید.کرک هر بازی در پوشه خودش میباشد.همینطور فایلهای نسوزکننده و پچ نیز برایتان قرار دادیم..امیدواریم از بازی لذت ببرید..
دانلود با حجم فشرده 1.1 گیگابایت کرک معروف reloaded از دلتافوکس!
توجه: این بازی های پک الحاقی هستند و برای نصب باید نسخه اصلی بازی rome total war را نصب داشته باشید
جهت دانلود روی پارت ها کلیک کنید
دانلود لینک مستقیم:
Password: www.deltafoxy.com
لینک غیر مستقیم:
http://rapidshare.com/files/2446200588/rome.t.alex.www.deltafoxy.com.part2.rar
http://rapidshare.com/files/4287949562/rome.t.alex.www.deltafoxy.com.part1.rar
برچسبها: